غمگینه اما اگه اشکت دراومد بدون عاشقــــــــــــــــــی

ღ✿☆:♥:عشـــق ممنـــوعღ✿☆:♥:

بــــــی مخاطبــ خاصــ

غمگینه اما اگه اشکت دراومد بدون عاشقــــــــــــــــــی

پسر:ضعیفه دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم

دختر:تو باز گفتی ضعیفه؟؟؟؟؟؟

پسر:خب...منزل بگم چطوره؟؟؟؟؟

دختراااااااای .... از دست تو...

پسر:باشه...باشه...ویکتوریا خوبه؟؟؟؟

دختر:اه اصن باهات قهرم...

پسر:باشه بابا...تو عزیز منی....خوب شد؟؟؟...آشتی؟؟؟؟؟

دختر:آشتی...راستی گفتی دلت چی شده؟؟؟

پسر:دلَم؟!...آها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده...

دختر:واقعا که...

پسر:خب چیه...نمیگم...مریضم اصن...خوبه؟؟؟؟؟؟؟

دختروووووووووووس...

پسر:ای بابا...ضعیفه...اگه اینبار قهر کنی ناز کش نداری ها؟!

دختر:بازم گفت این کلمه رو...

پسر:خب تقصیر خودته...میدونی اونایی که دوست دارم اذیت میکنم...

هی نقطه ضعف دستم میدی...

دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟؟؟؟

پسر:شکر خدا........!دلم پیچ میخورد چون تو تب و تاپ ملاقات تو بودم...

لیلی قرن21 من...

دختر:چه دل قشنگی داری...چه قدر به سادگی دلت حسودیم میشه...

پسر:صفای وجودت خانوم...

دختر:میدونی...دلم تنگه...برای اون همه پیاده روی هامون...برای سَرک

کشیدن تو مغازه کتاب فروشی و ورق زدن کتابها...برای بوی کاغذ...برای

شونه به شونه باهات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه...

آخه هیچ زنی...

مردی مثل من نداره...!!!

پسر:میدونم...میدونم...منم دلم تنگه...برای دیدن اسمون تو چشمای تو...

برای بستنیهای شاتوتی که با هم میخوردیم...برای خونه ای که تو خیال

ساخته بودیم و من مَردش بودم...؟؟؟؟!!!!

دختر:یادته همش بهم میگفتی خاتون؟؟؟

پسر:آره یادمه...آخه تو منو باد دخترای ابرو کمون قجری مینداختی...

دختر:ولی من که بور بودم...

پسر:باشه فرقی نمیکنه...

دختر:آخ چه روزایی بود...دلم برای دستای مردونت که تو دستام گره میخورد

تنگ شده...مجنون من...

پسر:....
دختر:چت شده؟چرا چیزی نمیگی؟
پسر:...
دختر:نگاه کن ببینم...!منو نگاه کن...
پسر:...

دختر:الهی من بمیرم...چرا چشات نمناک شده؟الهی من فدات شم...

پسر:خدا ن...(هق هق گریه)

دختر:چرا گریه میکنی؟

پسر:چرا نکنم؟هان؟

دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه...جلوی این همه آدم..
بخند دیگه...
بخند زودباش...

پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطور بخندم؟...کی اشکامو کنار بزنه که
گریه نکنم؟؟؟

دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما...

پسر:باشه...باشه...تسلیم...ولی نمیتونم بخندما...

دختر:آفرین حالا بگو کادو ولنتاین برام چی خریدی؟؟؟

پسر:تو که میدونی...من از این لوس بازیا خوشم نمیاد...ولی امسال

برات کادوی خوبی آوردم...

دختر:چی؟...زودباش بگو...آب از لب و لوچم آویزون شد...
پسر:....

دختر:باز دوباره ساکت شدی...؟؟؟

پسر:برات کادووووووووو...(هق هق گریه)...یه دسته گلایل و یه
شیشه گلاب!
یک بغض طولانی آوردم!!

تک عروس گورستان!!

اینجا کنار خانه ابدیت میشینم و فاتحه میخونم!!
نه...اشک و فاتحه!!

نه...اشک و دلتنگی و فاتحه!!

نه...اشک و دلتنگی و فاتحه و خاطره های نه چندان دور...!!!

امان...خاتون من تو خیلی وقته که...

آرام بخواب بانوی کوچ کرده من...

دیگه نگران قرص های نخوردم...لباسهای اتو نکشیده ام...صورت

پف کرده ام از بی خوابیم نباش!!!

نگران خیره شدن مردم به اشکهایم نباش...!!

بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم....!!!!*



نظرات شما عزیزان:

فندق03
ساعت11:01---30 آبان 1393

دسمالام تموم شد ابجی روسریتو میدی؟؟؟
پاسخ:واقعا که.....ولی مرسی از ابراز احساساتت


عسل
ساعت18:51---27 آبان 1393
جالب و ریبا و.......................................................... ..................محشر بود گلم
پاسخ:خواهش عزیزم


دل ارام
ساعت10:52---21 مهر 1393
اگه بخوام انتقادکنمم بایدنظربدم,به نظرشخص شخیص شماراه دیگه ای هم غیرازنظردادن هس...عایا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:بله گلم فیس توفیس وبراهمین موقع ها گذاشتن دیگه!!!!!


دل ارام
ساعت15:20---18 مهر 1393
اصن بگوببینم من کجاخوشم اومد؟؟؟؟من کی گفتم خوشم اومده,هـــــــــــــــــااان؟
پاسخ:عزیز دلم د اگه خوشت نمیومد که نظر نمیدادی


DUYĞU
ساعت22:14---6 مهر 1393
قطار راهت رابگير و برو به سلامت...

نه كوه توان ريزش دارد نه ريزعلي پيراهن اضافه...

هيچ چيز مثل سابق نيست...

تقصير ما نيست كه روي حرفهايمان نميمانيم...

ما بر روي زميني زندگي ميكنيم كه هر روز خودش را دور ميزند


DUYĞU
ساعت14:35---1 مهر 1393
یک پیاده رو تقریبا خلوت :
یک مرد ، یک زن ، یک زوج ؛ خوشبختیشان پای خودشان !
یک مرد ، یک مرد ، یک شراکت ؛ سود و ضرررش پای خودشان !
یک زن ، یک زن ، یک رفاقت ؛ معرفت و اعتمادشان پای خودشان !
و انتهای پیاده رو …
یک من ، یک تنهایی ، یک رنج ؛ آخر و عاقبتش پای تو !


DUYĞU
ساعت3:08---29 شهريور 1393
نردبانی خواهم ساخت از جنس دلتنگی ...
پله هایش بغض،اشک،حسرت...
مسیرش سوی آسمان ...
هدف،گرفتن دستهای خداوند ...
و در نهایت آرامش ابدی ....


DUYĞU
ساعت3:07---29 شهريور 1393
در این هیاهوی خلق
که پُتک بر آرامش ات میزند
دلم پیاده رویی میخواهد , بارانی!
دست خودم را بگیرم
برویم صحبت کنان
تا انتهای گریستنِ آخرین ابرِ زندگی!
نفرین به اجتماع
که نمی گذارد صدا به صدا برسد!


DUYĞU
ساعت3:07---29 شهريور 1393
این است دنیای امروز: نگاه کودکش پر از آرزوست
نگاه جوانش پر از حسرت
و نگاه سالمندش پر از افسوس
انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد
که آدم های تکراری را روزی صد بار ببینیم


DUYĞU
ساعت3:06---29 شهريور 1393
زیبا بود
پاسخ:مرسی


دل آرام
ساعت23:26---24 شهريور 1393
معصوم جونم،چرابااحساسات مردم بازی میکنی؟؟؟باباتوکه منودق دادی...
پاسخ:شرمنه ابجی خب دیه مااینیم خوشحالم خوشت اومد.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






♥ دو شنبه 24 شهريور 1393 ساعت 21:35 توسط gomnam